2004/07/03

.

نمی دونم من اينقدرگهم من اينقدرعاصيم
يا کلا فرمش اينطوريه
چی می شد من هم عاشق می شدم
از يکی خوشم ميومد
براش می مردم و متقابلا
با هم دعوا می کرديم آشتی می کرديم
من يه چيزيم هست.
آخه مگه می شه بالاخره بايد
به يکی رضايت داد ديگه .
خوش به حال اونايي که راضين
از خودشون از زندگيشون از همه چی
هر چند عاصی و گهی مثل خودم رو ترجيح ميدم
به احمق های بی فکر و از خود راضی
و الکی خوش .
من خيلی ثبات شخصيتی داشتم
الان هم که به ... رفتم نوبر شدم.
رضايت خريدنيه خوردنيه کردنيه بردنيه

No comments: