2011/01/09

بعضی رابطه‌ها ذاتن یک بادکنک‌اند، یک بادکنک هیدروژنیِ بزرگِ قرمز. نمی‌شود رفت توی رابطه، بی‌که چیزی بترکد، بی‌که چیزی را بترکانی. باید فقط داشته باشی‌ش، خوش‌آب‌ورنگ و براق و جذاب. باید اما چهارچشمی مواظب‌ش باشی. خش نیفتد به جایی نگیرد گرم و سرد نشود. کلن هیچ‌چی‌ش نشود. داشتن‌ش به تلنگری بند است، نداشتن‌ش هم. باید مدام نخ‌ش را توی دست‌ت نگه داری. باید مدام حواس‌ت به‌ش باشد.‌‌‌ کافی‌ست نخ‌ش را لحظه‌ای رها کنی تا از دست‌ت رها شود برود بالا. بچسبد به سقف. گاهی دست‌ت به سقف نمی‌رسد. گاهی‌تر اصلن سقفی در کار نیست. لحظه‌ای که رهاش کنی، می‌رود؛ رفته.


من؟ طاقت مراقبت از بادکنک را ندارم راستش. همان توپ‌های راه‌راه پلاستیکی را بهترم. که می‌شد وصله‌اش بزنی، تعمیرش کنی، راحت باشی باهاش، خودت باشی باهاش. بی‌نخ و بند و هیدروژن و دی‌اکسید کربن و تهدید و تکذیب و مراقبت‌های ویژه و مدام آمبولانس و آی-سی-یو و الخ.

برگرفته از (+)

1 comment:

علی said...

گرت هواست که یار نگسلد پیوند
نگاه دار سر بادکنک تا در نرود
منم مثل تو. انرژیم ته میکشه اگه بخام همیشه بادکنکم رو ناز کنم و اگه نازش نکنم بره