2010/06/22

باد کولرسرما به جونم میندازه وبه بهونه پیدا کردن پتو نیم خیز میشم
چشمم به تو که می افته اینقدر طفلکی خوابیدی می چرخم سمتت و لپت بوس می کنم
امتداد نگام می مونه روی موجای دریا که آروم و ریزریزروی هم سر می خورن
هنوزم باورم نمیشه که شمالیم...بی خیال میشم ومیرم زیر دوش خنک
با یه صبحونه جانانه چای پنیر خامه عسل تخم مرغ که من بهش میگم صبحونه انگلیسی اونم کنار تو با اون خنده های قشنگت
یعنی یه روز قشنگ می خواد شروع شه ....آروم رو به دریا لم دادیم به این صندلی چوبی تو بالکن و سیگاری گرفتیم
وای که چه آرامشی داره این دریا ...یه ابمیوه خنک ...یه اهنگ قر دار ...حالا باید جمع کنیم بریم حموم آفتاب
حوله،مایو ،روغن بچه ،قهوه و روغن زیتون هر چی دستم میاد میکنم تو ساک دستی و میریم دریا
ظهر نیم سوز مییریم زیر دوش هیکل مردونه برنز شده ت که آب روش بازی می کنه منو می بره به رویا
یه غذای جانانه ،یه خواب نیم چاشت ، کلی حرف و خنده و شراب و میوه،
حالا یه پیاده روی روی شنهایی که هنوز گرمای ظهر تو خودشون دارن زیر نور ماه کنار تو... یعنی خود خود زندگی
حباب هم آرزوهایی داره که دوس داره قبل مرگ تجربه ش کنه

No comments: