2008/10/13

کاش میشد محال من هم ممکن بشه
***
شده حس کنی خالی شدی
یعنی یه جوری انگار هیچ چی نیس دور و برت جز خلا و خودت
می دونی گوشات می شنوه ها اما دوره صداهاحرف میزنی اما انگار فقط خودت می شنوی
دلت داد می خواد گریه می خواد اما نمیشه می دونی نمیشه
اصلا خوب نیس حس بدیه خیلی بد
***
خیلی زیاده که بخوای
وقتی لم دادی رو مبل نارنجی بزرگ
یه کسی باشه باهاش حرف بزنی که یه صدایی تو خونه ات باشه
خداجون متنفرم از این همه سکوت از این همه تنهایی از این همه دود سیگار که دارم خودم توش خفه می کنم
***
نمی دونم چه جوریاس من فقط می تونم حس کل کل طرفم رو بر انگیزم
چی کار می کنم نمی دونم اما موندم تو کف
تو کف اینکه کسی بدون گدایی محبت ازش یه دستی رو سرم بکشه
که با یه صدای قشنگ با یه اسم عاشقانه صدام کنه
یا بگه بیا بشین اینجا پیش خودم
یا ...چه می دونم یه چیزی به غیر کل کل به غیر شوخی
****
حالم بده

No comments: