2008/07/28

خداجونم یکیو بفرست باهم بریم دریا
بریم شمال هوررررا
بعد مثلا بریم ساحل شب هم باشه
من بشینم رو شن ها زانوهامو بغل بگیرم و همین جوری زل بزنم به موجا
به صدای دریا دیدی شب دریا ،چه موجای کوچیکی بر میداره که انگار از دور همین قدی بوده اصلن
بعد اونم همون نزدیکیا باشه
مثلا سیگاری بگیره یا به سلامتی من پیکی رو بلند کنه
خب بعد بیاد یه کم نزدیک تر
یه جوری که من تو بازوهاش باشم
بعد از اون پایین سرمو بگیر بالا حلقه های دود سیگارش دنبال کنم
بعد بوی نم دریا با بوی تنش مستم کنه
....
خب ...حالا یه ابری بالا سر ما درست شد دیگه
آدمه دیگه ....گاهی هوس می کنه...خیال می کنه

3 comments:

Anonymous said...

freedom

Anonymous said...

بعد روي شنهاي كنار ساحل تاب مي خورين و لباس همديگه رو مي كنين و به محض اينكه جفتتون لخت مادر زاد شدين يه عالمه چراغ قوه و نور افكن و فلش عكاسي و چراغهاي هالوژن و فيلمبرداري و اينا
سوووووووووووووووووووووت
حالا چرا گوش مخملي؟ چطو شده حبابكم ؟

Anonymous said...

بعله. بالاخره آدمیزاده دیگه. به روزم دوست داشتی بیا