2005/11/27

خیلی بده که حس کنی خلایی هست
که می دونی هست
و هیچ کی نمیدونه
وهیچ کی هم نمی فهمه
و تو , بدونی که هست

***
زندگی منو هم خورد
از حالا دیگه روزمرگی شروع میشه ناراحتم
مامان میخنده
بابا بغلم کرد
***
دلم از اون بغلها میخواد
که دم در برم توش و ساعتها بمونم
و اون حتی نگه بریم بشینیم

No comments: