2004/08/11

محو

ای کاش می شد يه آب خوش از گلوی من
پايين بره يا لااقل
يه کم راحت تر پايين بره

***

گاهی اوقات چيزايي
که نمی ديديم يا خيلی محووتار می ديديم
يهويي اونقدر نزديک و واقعی
می شن که ديگه نمی دونی باهاش چی
کار کنی .
****

No comments: