2005/11/30

***
-- یه رب به بابات بدیم ,یه رب به مامانت
یه رب به داییت , یه رب به .....
(منظور مادر جون ربع سکه های عیدی بود به ملت)

***
دلم تنگ شده واسه یه کاسه آش داغ تو جاده چالوس

2005/11/29

-- دست بزنم
-- آره من حساس نیستم راحت باش
(این مکالمه دو همکار عزیز بود در حین تعارف کیک به همدیگر)

2005/11/27

خیلی بده که حس کنی خلایی هست
که می دونی هست
و هیچ کی نمیدونه
وهیچ کی هم نمی فهمه
و تو , بدونی که هست

***
زندگی منو هم خورد
از حالا دیگه روزمرگی شروع میشه ناراحتم
مامان میخنده
بابا بغلم کرد
***
دلم از اون بغلها میخواد
که دم در برم توش و ساعتها بمونم
و اون حتی نگه بریم بشینیم

2005/11/26

***
یکی بگه چی کار کنیم
مردیم از بی حوصلگی
خدایی هیچ چیزی هم نیس بهش گیر بدیم
***
افتادم تو لوپ خ.ا.س
***
***
دارم تعطیل میشم
اگه این یارو نخواد مشتری شه
اصلا اگه قصد خرید نداشته باشه
یا اگه اصلا این یارو گه سلیقه اس ,به من چه ؟؟؟؟
***

2005/11/21

هرچي آب تو چاله کمتر باشه
زودتر موج برميداره اونهم با هر تلنگري

***
دیگه دوست ندارم جوجوی کسی باشم
دروغ گفتم عین سگ

2005/11/15

جون به جونت کنن همینی , آهای پرادعای ترسو با توام
***
از اسطوره سازی بدم می آد
ولی
دلم هوای عشقبازی کرده
از اونا که بوی قرمه سبزی نده
که نه من من باشم و نه تو تو

2005/11/14

مثل آدمی که شنا بلد نیست و میزنه به آب
بعد یهو وسط آب شک می کنه
نکنه غرق شم
(ترسوی جون عزیز....تازه داشتی شنا یادمیگرفتی)

2005/11/12

دلت خوشه خدایی
اونهم خدای آدمایی مثل ما
***

2005/11/09

دوست داشتم
یه صندلی از اونا که هی عقب جلو میرن
کنار یه شومینه گرم
تو یه خونه قشنگ
داشتم
و ......

***

2005/11/08

دیروز یه انرژی مثبت باحال گرفتم
آهای ............. مرسی
هر چند شاید دیگه نبینمت

2005/11/05

دارم عادتش میدم
اما بعضی وقتا بدطور هوای یه هیجان یه انتظار یه لرزش
به سرش میزنه

***
بیرون داره بارون میاد

2005/11/02

نمی دونم چرا حاضرم برای هر بزوبزغاله ای
دست به هرکاری بزنم اما در مورد بابام میشم آخر غرور و کوفت و زهرمار

***
من دلم بابا می خواد
***